مصاحبه با مهندس مجید حکیمجوادی
عضو سابق هیئت علمی انستیتو آب و انرژی
مصاحبه کننده: مهندس محمد میرزایی
تاریخ مصاحبه: 24/7/95
لطفا یک سرگذشت مختصر از خودتان ارائه دهید.
ابتدا اجازه بدهید از اینکه بنده را به خانه خود، نزد همکاران قدیم و جدید دعوت کردید، تشکر کنم و اگرچه 10 روز به هجدهم آبان 95 پنجاهمین سال تأسیس آب و انرژی مانده، لازم است این روز خجسته را خدمت شما و همکاران عزیز، تبریک عرض کنم.
من در سال 1322 در قزوین، نزدیک مسجد صالحیه، متولد شدم. در سه یا چهارسالگی، به تهران آمدیم و در مدرسه فرهنگ، نزدیک امامزاده یحیی (ع) معروف، به کلاس اول دبستان رفتم. پس از چندسال، به قزوین برگشتیم و از کلاس هفتم، در هنرستان صنعتی قزوین مشغول به تحصیل شدم. آن زمان این هنرستان تازه تأسیس شده بود و ما اولین پذیرفتهشدگان بودیم. رشته من فلزکاری و ماشینافزار بود و چهار سال طول کشید. بعد از این چهارسال، رشته برق را انتخاب کردم و دیپلم برق گرفتم. از دانشکده «پلیتکنیک» آن زمان اعلام شد که کسانی که دو دیپلم دارند، بدون کنکور در این دانشکده پذیرفته میشوند. یک سال بعد، من بهصورت متفرقه موفق شدم دیپلم ریاضی بگیرم. اما شهریه دانشگاه خیلی بالا بود و در نهایت موفق نشدم به پلیتکنیک بروم. بعد از گذراندن دوره خدمت سربازی، در آزمون «انستیتو تکنولوژی تهران«شرکت کردم و یکسال رشته برق را در آنجا خواندم، ولی ادامه ندادم تا در کنکور سال 1348 «دانشگاه شریف» شرکت کردم و در رشته مهندسی مکانیک پذیرفته شدم. در سال 1354 از این رشته فارغالتحصیل و همان روز فارغالتحصیلی با پیشنهاد مهندس هاشمیان، که قریب به یکسال قبل استخدام شده بود، به استخدام پیمانی هئیت علمی درآمدم و اواخر سال 1355 رسمی شدم. به فاصله کوتاهی از استخدام من، دکتر امینزاده، استخدام شد و تا زمانی که ایشان از ایران رفت، به اتفاق، پروژههای مختلف را انجام میدادیم.
در زمان استخدام، هشت سال از تأسیس انستیتو آب و انرژی میگذشت. از همکاران خود در این مرکز بگویید.
ابتدا اجازه بدهید افراد را با عناوینی که آنموقع داشتند بیان نمایم و از این بابت عذرخواهی کنم.
همکارانی با تخصصهای مختلف در انستیتو فعالیت میکردند که در رأس آن دکتر نوحدانی (فارغالتحصیل فیزیک از آلمان) بنیانگذار انستیتو آب و انرژی بود. ایشان این موضوع را با تمام وجود درک کرده بودند که کشور ما در منطقه بیآب واقع شده و احتیاج مبرم به آبشیرینکن دارد و این صنعت باید در کشور بومی شود. شعار ایشان هم «آبشور، شیرین» بود. از همکاران، مهندس ملکی و مهندس مهرآئین که در رشته آبشیرینکن تبخیرناگهانی چندمرحلهای MSF(Multi-stage flash) کار میکردند. مهندس پهلوان طرحی در مورد آبگرمکن خورشیدی داشت که نمونه آن را در تهران و بوشهر آزمایش کرده بود. مهندس افتخاری مدیر امور اداری مرکز بود. خانمها رضایی و مرادی تایپیست و خانم غزائی حسابدار مرکز و کل کارمندان تهران و بوشهر تحت مدیریت مهندس افتخاری بودند. خانم مهندس محمدی در رشته کسب آب شیرین از هوای مرطوب کار میکرد و برای این کار چندین تُن پکینگ[1] از خارج سفارش داده بود ولی متاسفانه کارش را ادامه نداد. بعدها بنده برجی را محاسبه و طراحی کردم که این پکینگها در آن بهکار میرفت و آب و هوا از روی آن عبور داده میشد و خروجی آن هوای مرطوب بود. ولی ساخت آن ادامه پیدا نکرد. دکتر زکیاحمد مدیر قسمت خوردگی و مواد بود که مهندس مردانی و مهندس افشار و مهندس بابابیگی با او همکاری میکردند. آزمایشگاه آب را دکتر کلاس[2] و مهندس هاشمیان اداره میکردند که کارهای مربوط به اُسمُز معکوس هم بهعهده این آقایان بود. بعدها یک خانم و آقای دکتر هم به آنها پیوستند. انستیتو یک قسمت نقشهکشی داشت که نقشههای اجرایی طرحهای مختلف را انجام میداد و با همه قسمتها همکاری داشت. در این بخش آقایان معبودی و مردانی کار میکردند. آقای معبودی فارغالتحصیل هنرستان از آلمان بود. در جایی که آبشیرینکن نصب میشود، مقداری کارهای سازهای مثل سوله، ساختمان، انبار و استخرهای قبل از آبشیرینکن وجود دارد. این نوع کارها را مهندس سپنجی بهعهده داشت. بعد از آن دکتر کاظمی از دانشکده سازه بهصورت پارهوقت همکاری میکرد و پس از او مهندس کاظمی در رشته عمران استخدام شد. بعد از او، البته جنابعالی (مهندس میرزایی) هم در همکاری با پروژههای محیطزیستی کار کردید. مهندس مهدیقلی، مهندس مشک آبادی و دکتر امینزاده در رشته انرژی خورشیدی از نظر اندازهگیریهای تشعشعی و آبگرمکنهای مختلف، همکاری خوبی داشتند. مهندس فرهوشی و مهندس علاقبند هم روی MSF کار میکردند. انستیتو دارای یک کارگاه کوچک حدود 100 مترمربعی بود. سرپرستی کارگاه با آقای شمس، تکنسین رشته فلزکاری بود. افراد کارگاه سادات هندی، شفقتی، علیزاده، محمدعلینژاد، نجفی، نسودی و جعفریان بودند که ساخت قطعههای کوچک آزمایشگاهی تا سطح آبشیرینکنهای پایلوت را با همکاری هم در این کارگاه کوچک انجام میدادند. بعدها سرپرستی کارگاه را بهترتیب مهندس مردانی، مهندس ذوالفنون، معبودی، مهندس مرتضایی، مهندس نظری و مهندس فراهانی عهدهدار شدند. جدای از این، کارگاههای دیگری، مثل کارگاه مرکزی و کارگاه مکانیک و بهخصوص کارگاه ریختهگری متالورژی، به سرپرستی دکتر دوامی همکاریهای شایان توجهی داشتند. خریدهای انستیتو آب و انرژی، در دو قسمت داخلی و خارج کشور انجام میشد. تمام خریدهای خارجی را قسمت خریدهای خارجی دانشگاه انجام میداد. خرید داخلی بهعهده آقای اورامی بود. ایشان مسئولیتپذیر بود و در مورد پروژههای بنادر و جزایر، در کوتاهترین زمان، جنس سفارششده را تهیه و با بهترین طریق ممکن بهدست مسئول پروژه میرساند. بعد از ایشان آقای توکلی مأمور خرید مرکز شد. قسمت آب و انرژی بوشهر دارای هفت نفر پرسنل بود که سرپرستی آن را آقای بمانی بهعهده داشت. بعدها بهعلت کار زیاد در بندر گناوه، محمدی، جانشین ایشان، و بمانی، سرپرست بندرگناوه شد. در برهههایی از زمان دکتر و مهندسانی با مهندس هاشمیان همکاری میکردند که متأسفانه اسامی آنها را بهخاطر ندارم. به احتمال دکتر هاشمیان آنها را فراموش نکردهاند. در اوایل انقلاب دکتر امینزاده رئیس مرکز شد. ایشان هم با همان اهداف دکتر نوحدانی مرکز را اداره کرد. بعد از دکتر امینزاده، سمت معاونت پژوهشی دانشگاه و ریاست مرکز را به شخصی به نام دکتر افشار که از آمریکا آمده بود و میگفتند دکترای ادبیات با گرایش روزنامهنگاری دارد و قبل از انقلاب در مجله خواندنیها کار میکرده، سپردند. متأسفانه ایشان نه تخصصی در موضوعات فنی مهندسی و نه درکی از منطقه خشک و بیآب تقریباً نیمهجنوبی ایران داشت. لذا سعی کرد مرکز را کوچک کند و شروع به ساخت دو اتاق در جنوب سوله سابق کارگاه کرد تا تمام پرسنل آب انرژی، اعم از کارمند و هئیت علمی را در آن دو اتاق جای دهد. انستیتو آب و انرژی در آن موقع دارای دو ساختمان دوطبقه و یک ساختمان سهطبقه (بعدا محل دانشکده هوافضا- در شمال مسجد دانشگاه) بود. البته این کار انجام نشد و ایشان از دانشگاه به آمریکا بازگشتند.
دکتر اسکویی و دکتر گلنبی بعداً استخدام شدند. دکتر اسکویی در پروژههای دمای پَست و بهطور خاص در پروژه هلیم مایع و سلولهای فتوالکتریک، و دکتر گلنبی در پروژههای لیزر کار میکرد. در مورد این دو پروژه بنده اطلاعاتی ندارم و اگر لازم باشد باید با خود این آقایان مصاحبه شود. دکتر اسکویی مدتی ریاست انستیتو را بهعهده داشت. از حدود سال 1364 به بعد، اکثر مهندسان انستیتو مثل هاشمیان، مهدیقلی، حاجیلو، افشار، کاظمی برای گرفتن درجه دکترا به خارج از کشور رفتند. خانم مهندس فیروزآبادی که پرسنل انستیتو آب و انرژی بود و با من پروژههای تحقیقاتی مشترک زیادی داشت در ایران دکترا گرفت و به دانشکده مکانیک رفت. البته تا چندین سال هم با پروژههای من همکاری کرد. اکثر اینها به انستیتو بازنگشتند و جذب دانشکدهها شدند. تعدادی دکتر و مهندس هم بهطور کلی دانشگاه را ترک کردند. دیگر افرادی که با انستیتو همکاری داشتند، مثل دکتر راد و دکتر خیّر، دیگر در انستیتو نیستند. سایرین هم که هیئت علمی انستیتو هستند مثل مهندس نظری، دکتر سجادی، خود شما و دکتر علمالهدی و بسیاری دیگر، خودتان، چه از نظر زمان استخدام و چه از نظر نوع کار بهتر از بنده میشناسید و به کارشان واقفید.
چند رشته اصلی در مرکز دایر شده و گرایش هر رشته در چه زمینهای است؟
برای پاسخ به این سؤال باید به پیش از استخدام خود برگردم. در سال 1345 دکتر نوحدانی با کوشش فراوان توانست به دولت بقبولاند که ایران احتیاج به تحقیقات در زمینه های انرژی و آب در داخل کشور دارد. به این لحاظ توانست در سال 1346 کد بودجه برای انستیتو آب و انرژی را خارج از بودجه دانشگاه، با شرط «نظارت دانشگاه»، به تصویب برساند.
همانطورکه از اسم انستیتو آب و انرژی پیداست، مرکز در دو زمینۀ «آب» و «انرژی» مشغول بهکار شد. در زمینۀ انرژی شروع کار بیشتر روی انرژی خورشیدی بود. در همان ابتدا هم یک آقای دکتری از دانشکده مکانیک، تحقیق در انرژی هستهای را با نوحدانی شروع کرد که در همان اوان، همکاری خود را قطع و این گرایش در مرکز بهطور کلی از بین رفت. در انرژی خورشیدی هم روی آبگرمکن خورشیدی کار شده بود. در سالهای بعد انواع آبگرمکن و غذاپز خورشیدی طراحی و ساخته شد. در قسمت دماهای پست، آقای دکتر اسکویی روی سلولهای فتوالکتریک و مایع کردن گاز هلیم کار کرد و عمده کار دکتر گلنبی روی انرژی لیزری بود.
در قسمت آب، قبل از سال 1350 یک سایت آبشیرینکن خورشیدی با واحدهای 2 مترمربعی به مساحت کل 200 مترمربع، برای نیروی دریایی در جزیره هنگام توسط انستیتو آب و انرژی اجرا شد. این سایت میتوانست روزانه بهطور متوسط 600 تا 700 لیتر آب شیرین تولید کند. در تهران یک آبشیرینکن دومرحلهای MSF یک تنی (یعنی تولید یک مترمکعب آب شیرین در 24 ساعت) و یک MSF پنج مرحلهای توسط آقای مهندسی که در آلمان تحصیل کرده بود ساخته شد. یک MSF 10 مرحلهای هم توسط مهندس مهرآئین طراحی، و پس از ساخت در کارگاه انستیتو آب و انرژی، به بوشهر منتقل و راهاندازی شد. ولی جواب نداد. یک آبشیرینکن هم توسط مهندس ساعی ساخته شد که فکر میکرد رَوشِ بخار متراکم است ولی فقط از یک کمپرسور هوا برای متراکم کردن بخار آب استفاده شده و تجهیزات دیگر مثل پمپ خلأ و سایر موارد بخارمتراکم[3] را نداشت. این دستگاه هم جواب نداد. بهطور کلی مرکز در قسمت آب کوشش فراوانی کرد که راجع به آن صحبت خواهم کرد. تحقیقات آبشیرینکن، به طریق اسمز معکوس، در قسمت آزمایشگاه آب توسط دکتر کلاس و مهندس هاشمیان انجام میشد و ممبران آن را هم خود آقایان میساختند. البته اسمز معکوس دارای چندین روش است که در مرکز، روش صفحهایِ آن با مواد اولیه سولولزاستات، کار میشد. یک دستگاه یکتنی آن، در بوشهر، مدتها آبِ شیرین ایستگاه آب و انرژی بوشهر را میداد.
چند قسمت در مرکز دایر بود؟
قسمتهای مختلفی در مرکز وجود داشت که با همکاری یکدیگر سعی میکردند اهداف مرکز را که عبارت از «آب» و «انرژی» بود، پیش ببرند. این قسمتها عبارت بودند از:
- قسمت طراحی و محاسبات آبشیرینکن
- طراحی آبگرمکنها و آبشیرینکنهای خورشیدی
- قسمت آزمایشگاه تحقیقات خوردگی
- انتخاب فلزات و آلیاژهای مناسب، و بعضاً ریختهگری آن، برای استفاده در ساخت آبشیرینکنها. یک نوع آلیاژ برنزآلومینیم، که دکتر زکیاحمد برای صفحات مبدلهای حرارتی پیشنهاد کرده بود، در کارگاه ریختهگری متالورژی تولید شد. این صفحات، به ضخامت 3 سانتیمتر تا ابعاد 60 در 60 سانتیمتر، ریختهگری و سپس با تراشکاری و سوراخ کاری برای تولید مبدلهای حرارتی آبشیرینکن بهکار میرفت. همچنین ریختهگری و ساخت شیرآلات از آلیاژ کوپرونیکل، برای ساخت آبشیرینکن، انجام شد. این شیرها از نوع پروانهای، از سایز «3 تا 10»، و از آلیاژ کوپرونیکل بود
- آزمایشگاه آب
- قسمت ساخت ممبران سولولز استات صفحهای
- بخش نقشهکشی که نقشههای اجراییِ مهندسانِ طراح را ترسیم می کردند
- کارگاه که در آن انواع کارهای اجرایی با نظارت مهندسان طراح انجام میشد
- سایت بوشهر که در آن پروژههای تحقیقاتی که پرسنل تهران پیشنهاد و یا ساخته بودند آزمایش یا اجرا میشد.
ایستگاه بوشهر چه وقت و چرا تهیه و ساخته شد؟
دکتر نوحدانی چندسال در فکر تهیه یک زمین در یکی از بنادر جنوب بود. بالاخره منطقهای در محله بهمنیِ بوشهر، محدود به نیروی هوایی و آبشیرینکنهای کروپ آلمان، و ساحل خلیجفارس، موردپسند واقع شد. این زمین از 9 قسمت با سندهای متفاوت و مجموعاً 13 هکتار بود. سراسر جنوب آن خلیج فارس بود. این زمین دارای پستی و بلندیهای مختصری است، تقریباً 4 متر بالای مد دریاست، و اکنون جزء مرغوبترین محلّات بوشهر است. مهندس لکستانی که آن موقع در قسمت مالی اداری دانشگاه بود، معاملات آن را حدود سال 1352 انجام داد. بنده، در آنموقع هنوز استخدام نشده بودم و یادم است در اوایلی که برای کار به بوشهر میرفتیم، در یک خانه اجارهای سکونت داشتیم. در آن سالها، یک شرکت ساختمانی بسیار بزرگ به نام «بُسَّد» بود که کارهای نیروهای سهگانه ارتش را در کشور، بهویژه در سواحل جنوب و جزایر، انجام میداد. مدیرعامل آن با دکتر نوحدانی آشنایی داشت. مرکز برای سفارش اجرای یک ساختمان اداری مسکونی به این شرکت مراجعه کرد. این شرکت یک ساختمان اداری مسکونی در این زمین ساخت و آن طور که شنیدم به دانشگاه هدیه کرد. بعدها، با سرپرستی مهندس افتخاری و کمکِ آقای بمانی دیواری دور زمین ساخته شد. البته سمت ساحل باز بود. یک سوله هم، برای کارگاه و کارهای تحقیقاتی ساخته شد.
پرسیدید که چرا این سایت تهیه شد؟ واضح است، مجموعهای که روی شیرینکردن آب شور کار و تحقیق میکند، نیاز اولیه آن، دسترسی به آب شور است که در این سواحل فراهم است. متأسفانه وقتی کد بودجه آب و انرژی جزء بودجه دانشگاه شد، این زمین و تأسیسات آن به یک شرکت واگذار شد و بنده برای آخرین بار به بوشهر رفتم و اجناس بهدردخور را صورتبرداری کردم که بعد، با چند کامیون به دانشگاه فرستاده شد. البته قبل از آن، بنده و دکتر هاشمیان و دکتر راد یک پروژه جمعآوری آب باران با چندین روش مختلف در زمینهای 100 مترمربعی اجرا کردیم که از آن دو مقاله درآمد که در کنفرانس جهانی جمعآوری و نگهداری آب باران که در تهران برگزار شد، ارائه کردیم.
آیا رشتههای دیگری هم در مرکز بوجود آمد؟
بله. بعدها رشته محیط زیست گرایش «فاضلاب و آلودگی هوا» بهوجود آمد که دکتر هاشمیان، مهندس میرزایی، دکتر ترکیان، مهندس نظری، دکترسجادی و بنده کارهای زیادی در این قسمت در دانشگاه و سطح کشور کردهایم که جز بنده و دکتر گلنبی، سایرین هنوزهم کارهای محیطزیستی انجام میدهند. درمورد کارافرادی که بعد از بازنشستگی من به آب و انرژی پیوسته اند، بنده هیچ اطلاعی ندارم.
اولین پروژهای که مرکز اجرا کرد چه بود؟
پیش از سال 1350، قبل از اینکه من به آب و انرژی بیایم، یک مجموعه آبشیرینکنهای خورشیدی فلزی که هر واحد آن 2 مترمربع بود به مساحت کل 200 مترمربع، برای نیروی دریایی در جزیره هنگام توسط آب و انرژی اجرا شد. این سایت میتوانست روزانه بهطور متوسط 600 تا 700 لیتر آب شیرین تولید کند. تقریباً فرقی نمیکند محل نصب آبشیرینکنهای خورشیدی کجا باشد. چون هرقدر تشعشع زیاد شود، درست است که آب شور دستگاه بیشتر گرم میشود ولی شیشه هم که تقطیرکننده آن است گرمتر شده و بدتر عمل میکند. این تجربهایست که بنده در تهران و بوشهر و زمستان و تابستان داشتهام.
شما پس از استخدام چه کارهایی انجام دادید؟
کارهای متفاوتی انجام شده ولی آیا قابلقبول بوده یا خیر، نمیدانم. در بدو استخدام، روی آبگرمکنهای خورشیدی، همراه دکتر امینزاده کار کردم. یک نوع از این آبگرمکنها بهاینصورت بود که آب سرد بهطور مستقیم از یک طرف وارد و پس از عبور از لولههای سیاهی که زیر شیشه قرار داشت، گرم و خارج میشد. نوع دوم به این صورت بود که انرژی خورشیدی مقداری آستن را تبخیر میکرد و در یک مبدل حرارتی گاز به آب، گرمای نهان تبخیر را به آب میداد. یک پروفیل آلومینیم با مقطع لولهای که دوباله 5/3 سانتیمتری به آن متصل بود، برای تولید این آبگرمکنها طراحی و به مقدار 2 تن به کارخانه آلومینیم پارس سفارش داده شد. تمام کارهای خورشیدی را همراه دکتر امینزاده انجام دادهام حتی کارگری آن را با هم انجام میدادیم. بعدها مهندس مهدیقلی، این کارها را دنبال کرد و انواع دیگری از آنها ساخت. روی آبشیرینکن خورشیدی هم کار کردم. آبشیرینکنهای خورشیدی که قبلاً کار شده بود فلزی بود که باید سندبلاست و رنگ اپوکسی میشد. بنده و مهندس پهلوان فکر کردیم برای این کار از بتن ضدسولفات استفاده کنیم. یک قالب فلزی ساختیم که میتوانست یک بلوک 5 در 15 در 50 سانتیمتری قالبگیری کند. قبلاً یک سطح 600 مترمربعی در بوشهر بتنریزی شد. روی آن، من و دکتر امینزاده با این بلوکها، در مساحتهای 5/5 × 8/1 متری، دیوارهای به ارتفاع 15 سانتیمتر ساختیم و روی آن شیشه با شیب 15 درجه انداختیم.
یعنی با تبادل حرارت از سطح بتن، آب شیرین بهدست آمد؟
نه. روی این دیواره و کف این دستگاه یک پلاستیک سیاه انداخته شد که کار آببندی بتن را انجام میداد. تشعشع خورشید از شیشه عبور کرده و آب شور روی پلاستیک را گرم میکرد. آب بخار و این بخار روی سطح شیشه تقطیر و توسط یک مجرای آلومینیمی به خارج هدایت میشد.این مکان 500 مترمربع سطح زیر نور خورشید داشت. بعداً در مرکز، کار روی پروژههای خانگی را آغاز کردیم. برای این کار از یونولیت (پلیاستایرن) استفاده کردیم. قالب آن برای سطح یک مترمربع زیر نور خورشید طراحی و ساخته شد. روی آن دو عدد جک که با بخار کار میکرد در نظر گرفته شده بود. پس از ریختن مواد (پلیاستایرنفوم) در قالب، این جکها درب قالب را میبست و گازبندی میکرد. به داخل قالب بخار تزریق می کردیم تا مواد منبسط شده و فرم قالب را به خود بگیرد. تعدادی از این واحدهای خانگیِ یونولیتی که هرکدام 5/3 لیتر آب در 24 ساعت تولید میکرد ساخته و برای آزمایش به بوشهر بردیم. مسئله خاصی نداشت جز اینکه اگر سهلانگاری میشد و بیآب میماند، زیر نور خورشید ذوب میشد.
ظرفیت 5/3 لیتر برای یک خانه کم نیست؟
این آب آشامیدنی اَست. اگر نفرات یک خانه زیاد باشد باید تعداد بیشتری بهکار گرفته شود. در جنوب کشور نقاطی بود که دو یا سه خانواده ماهیگیر سکونت داشتند و آبی که با وسایل ابتدایی از راه دور فراهم میکردند، اغلب بهعلت نگهداری طولانی و نامناسب، بهداشتی نبود. فرهنگ جامعه آن موقع جنوب را هم باید در نظر بگیرید که با فرهنگ مصرف آب در تهران آن روز، تفاوت زیادی داشت و قابل مقایسه نبود.
گفتید طرح آبشیرینکن خانگی از یونولیت را ساختید که بهراحتی میشد بهصورت انبوه تولید شود. چرا طرح چوبی آنرا ساختید؟
البته طرح یونولیتی با طرحهای چوبی مختصری فرق داشت. ولی پاسخ به پرسش شما برمیگردد به سالها بعد که مرکز دیگر روی این طرحها کار نمیکرد. از معاونت پژوهشی تماس گرفتند و خواستند که مدلی از آبشیرینکن خورشیدی در نمایشگاه بینالمللی تهران به نمایش گذاشته شود. ایده من از ساخت آن، این بود که در مکانهایی، خود خانواده بتواند این دستگاه را بسازد و یا به یک نجار محلی سفارش دهد. غذاپز خورشیدی را هم چندسال بعد به همین طریق با حمایت معاونت پژوهشی ساخته شد.
غذاپز خورشیدی هم ساختید؟
بله. این دستگاه جواب میدهد ولی باتوجهبه وسایل آشپزی راحت کنونی، تقریباً نمایشی است. به پشت یک صفحه مسی لولههای 10 در 12 برنجی جوش شده است. دو انتهای لوله، هریک به اتصال انبساطی قابل انعطاف[1] وصل است. سر دیگر اتصال به محفظهای که ظرف غذا روی آن قرار میگیرد وصل شده است. فرم ظاهری این محفظه به شکل یک منقل برقیاست ولی در داخل آن تعدادی پره[2] برای افزایش سطح تقطیر قرار گرفته است. در بیرون جایگاه قابلمه هم یک محفظه آلومینیمی قرار دارد که از داخل با پشم شیشه عایق شده و یک درب روی آن قرار گرفته است. قابلمه را میتوان از این درب وارد کرد. روی صفحه مسی به فاصله 10 سانتیمتر شیشه قرار داده شده است. در داخل لولهها حدود 200 سیسی آستن مایع ریخته و سیستم را با یک پمپ خلأ از هوا تخلیه و پمپ را از سیستم جدا کردم، همانطورکه به یخچالها فرئون تزریق میکنند. وقتی سیستم زیر آفتاب قرار میگیرد آستن گرم و تبخیر میشود، و چون محفظهِ زیر ظرف غذا دمای کمتری دارد، در کنار فینها گرمای نهان تقطیر خود را ازدست داده و فین را گرم و دمای آن را بالا میبرد و از طریق انتقال حرارت هدایتی زیر ظرف غذا را داغ میکند. زاویه عمودیِ سطح جذبکننده را باتوجهبه اتصال قابلانعطاف، میتوان کم یا زیاد کرد. از طرفی، زیر سیستم چهارچرخ لولایی قرار داده شده که میتوان با نیروی کمی زاویه افقی سیستم را تغییر داد. لذا هر لحظهای که مصرفکننده بخواهد میتواند سیستم را طوری تغییر دهد که اشعه بهصورت عمودی به سطح بتابد. با استفاده از این ایده میتوان انرژی خورشیدی را در بیرون از ساختمان جذب و در داخل بنا استفاده کرد. مثلاً، میتواند برای گرم کردن فریون در یخچال نفتی بهکار رود.
پروژههای آبشیرینکن خورشیدی که اجرا کردید، جنبه صنعتی هم پیدا کرد و به تولید انبوه رسید؟
خیر. مشتری صنعتی نداشت. دلیلش هزینههای بالای آن بود. الان محاسبات اقتصادی آن یادم نیست، البته هزینه نگهداری زیادی نداشت. فقط باید هر روز آب شور قبلی آن تخلیه و به آن آب شور تزریق میشد. از طرفی درست است که انرژی خورشیدی رایگان است اما قیمت سوخت هم ارزان بود. نفت سفید لیتری 2 ریال و گازوئیل 5/2 ریال. باتوجهبه دلار بین 70 تا 80 ریال، واقعاً نسبت به الان ارزان بود.
بنده بهعلت اولویتهایی که آبشیرینکنهای تبخیری داشت دیگر در انرژی خورشیدی کار نکردم. ولی این رشته را گروه مهندس مهدیقلی تا مدتها ادامه داد.
مقصودتان از تبخیری چه نوعی از آبشیرینکنهاست؟
بنده بیشتر روی VC و MSF کار کردم. مهندس مهرآئین یک آبشیرینکن نوع MSF پنجمرحلهای طراحی کرده بود. بنده به نقشهکشی اجرایی آن نظارت و برای ساخت آن در کارگاه کوچک تهران اقدام کردم. دکتر زکیاحمد جنس بدنه آن را استنلساستیل (ST316) پیشنهاد کرد. هنوز با این فلز کسی در دانشگاه کار نکرده بود. مواد را سفارش داده و خریداری کردیم. روی جوشکاری و نوع الکترود آن کارکردم. افراد کارگاه اطلاعی در اینمورد نداشتند. همه فلانچها و اغلب زانوها در کارگاه ساخته شد. برای ساخت بدنه احتیاج به برشهای استنلساستیل 10 میلیمتری بود که همه کارهای برش به بیرون از دانشگاه برده میشد و خیلی گران بود. به تمام این کارها نظارت میکردم و گاهی وارد عمل میشدم. دستگاه ساختهشده در تهران آزمایش شد و جواب داد. وزیر اقتصاد وقت (اوایل سال 1355) از دستگاه درحال کار بازدید کرد. نیم ساعت بعد دکتر نوحدانی، بنده و مهرآئین و همه افراد کارگاه به اتاق رئیس دانشگاه دعوت شدیم و ضمن قدردانی به هریک از ما یک سکه پهلوی هدیه دادند. دستگاه برای آزمایش نهایی با آب شور به بوشهر منتقل شد. در تهران با آب شیرین آزمایش شده بود. کسانی که با آبشیرینکنها در سطح مهندسی سروکار دارند میدانند بخاری که از آب شور بهدست میآید 1 تا 2 درجه سانتیگراد «سوپرهیت» میشود و معضلات خود را دارد. البته در بوشهر کارهایی مثل آبرسانی، دفع آب شور خروجی از دستگاه، خرید و نصب دیگ بخار 4 تنی، منابع محصول آب شیرین و گازوییل و … را انجام دادیم و دستگاه زیر سوله نصب شد و بعد از کارهای لولهکشی مربوطه، آبشیرینکن 5 تنی پنجمرحلهای راهاندازی شد و بهخوبی جواب داد. این اولین آبشیرینکن تبخیری ساخت کشور بود. این دستگاه تا وقتی از «چشمهساسان» به بوشهر آبرسانی نشده بود کار میکرد و بعضی ادارههای نزدیک و افراد آشنا هم از آن آب استفاده میکردند.
بوشهر آن موقع آبشیرینکن داشت؟
آبشیرینکنهای آن موقع در شهر بوشهر 6 دستگاه MSF 500 تنی کروپ آلمان مربوط به سازمان آب بود. البته نیروی دریایی هم 5 دستگاه از همین نوع و نیروی هوایی در کنار ما 13 دستگاه 250 تنی VC (بخار تراکمی) اسرائیلی داشتند. ولی این دو نیرو، تولیدشان را خودشان مصرف میکردند. آبشیرینکنهای نیروی هوایی ساختهای مختلفی داشتند. کارگران ایرانی آنها میگفتند اینجا آزمایشگاه اسرائیلیهاست. سه دستگاه از این دستگاهای بخار تراکمی را اصلاً نتوانستند راهاندازی کنند. جنس پرههای کمپرسور بعضی دیگر از آنها استنلساستیل بود که پس از چند ماه کار، نوک پرههای آن اتُمیزه[1] میشد. یعنی به مرور از بین میرفت.
اوایل سال 1357 تصمیم گرفته شد 2 مرحله دیگر به MSF 5 تنی اضافه شود. این 2 مرحله را مشابه مراحل قبلی ساختیم و به بوشهر فرستادیم. چون بنده با مهندس هاشمیان، برای کار روی اسمز معکوس، باید به آلمان میرفتیم، مهندس ذوالفنون به بوشهر رفت و کار نصب این دومرحله را بهعهده گرفت. ولی به آخر نرسید. بنده حدود آذرماه 57 از آلمان برگشتم که بهدلیل اعتصابِ ارگانهای مختلفِ قبل از انقلاب و از همپاشیدگی کارها بعد از 22 بهمن، هیچ کار قابل عرضی تا عید انجام نشد. سوم نوروز 1358 بنده به بوشهر رفتم و کار نصب دستگاه و تغییراتی را که باید روی آن میشد انجام دادم. 52 روز در بوشهر بودم چون اگر برمیگشتم به طور مطلق کار بوشهر میخوابید. دستگاه آماده راهاندازی شد. دکترنوحدانی و مهندس مهرآئین هم آمدند و به کمک هم و آقایان بمانی و سادات هندی دستگاه را راهاندازی کردیم که جواب داد. این کاردر بهار 1358 انجام شد.
بازگردیم به سالهای ابتدایی حضور شما در مرکز که گفتید کارگاه کوچکی در اینجا بود. کارگاه جدید را هم شما مجهز کردید؟
بله. این کارگاه در قسمت سمت شمال رمپ وروی کارگاه کنونی بود، ولی دیگر وجود ندارد. در این کارگاه یک ماشین تراش کوچک، یک دریل رومیزی و یک دیگ بخار 2 تنی وجود داشت و یک اره نواری فلزبُر هم بنده به آن اضافه کردم. این کارگاه واقعاً برای ساختن آبشیرینکن حتی در ابعاد کوچک جواب گو نبود. چون کوچکترین این کارها دارای وزنی بود که در مواقع برگرداندن و وارونهکردن آنها در حین ساخت که بارها لازم میشد، احتیاج به جرثقیلی بود که باید از بیرون دانشگاه میآمد. لذا بنده و دکتر نوحدانی بارها در مورد ایجاد یک کارگاه مجهز مشورت کرده بودیم. آنموقع دفتر اصلی انستیتو آب و انرژی، ساختمان دو طبقهای بود که اکنون در شمال مسجد و در اختیار دانشکده برق است؛ و دکتر نوحدانی نظرش زمین خالی جنوب این ساختمان (محل کنونی مسجد دانشگاه) بود ولی موافقت نکردند. در شرایط قبل از انقلاب نوحدانی مشورتی با شرکت فیروزا راجع به سوله کرده بود. این مذاکره هم منتفی شده بود. روزهای اول بعد از انقلاب یک دفعه دیدیم قطعات یک سوله را به دانشگاه آوردند و گفتند این را شما سفارش دادید. مرکز اصلاً خبر نداشت و ابعاد، به ویژه ارتفاع آن، موردنظر ما نبود و زمین برای نصب آن نداشتیم. بودجهاش هم معضل دیگری بود. پس از مدتها دکتر نوحدانی توانست زمینی به مساحت حدود هزار مترمربع در غرب آزمایشگاه مبانی برق دانشکده برق (موقعیت کارگاه کنونی انستیتو) بگیرد. روی طراحی این سوله کار کردیم تا ارتفاع آن اضافه شده و به 1/7 متر تا زیر قلاب جرثقیل برسد. دیوارها، پنجرهها، مسیر فاضلاب، ساختمان انبارها، دفاتر، گرمایش و غیره طراحی شد. قرار بود اجرای آن را به خارج دانشگاه بدهند، ولی مهندس مردانی که در آن موقع رئیس تأسیسات دانشگاه شده بود، پیشنهاد کرد که تأسیسات دانشگاه این کار را بهصورت امانی انجام دهد. تأسیسات سرپرستی کار را بهعهده گرفت و کارهای مختلف را به پیمانکارهای مختلف داد. البته بنده در جریان همه کارها بودم و با من مشورت میشد. محاسبات پایه سوله برای اضافهکردن ارتفاع و تحمل یک جرثقیل 5 تن سقفی انجام و پایههای بتنی آن اجرا شد. کف سوله برای ساخت دستگاههای اولیه با حدود وزن 30 تن و عبور تریلی برای حمل آن محاسبه، سپس آرماتوربندی، و به ارتفاع 30 سانتیمتر بتنریزی شد.
تجهیزات آن عبارتاند از: جرثقیل سقفی 5 تن، دریل رومیزی، دستگاه ترانس جوش، دینام جوش، یک مجموعه جوش استیلن و دستگاه جوش آرگون، ماشین تراش انگلیسی DN40 ماشین تراش میلیمتری DN40 و ماشین تراش DN90 چهارمتری، اره نواری فلزبر و اره مجموعهای آتشی و اره لنگ، لولهخمکن، 2 عدد دنده زن لوله، غلطک، خمکن، دیگ بخار 2 تن، پرچکن لوله برای ساخت کندانسورهای آبشیرینکن، دستگاه سند بلاست، گیوتین با دهانه 3 متر که ضخامت 20 میلیمتر آهن و 13 میلیمتر استنلساستیل را برش میدهد (این گیوتین از آلمان به قیمت 250 هزار مارک خریداری شد) و مقادیر قابلتوجهی ابزارهای ریز و درشت و انواع جکهای هیدرولیکی و پُولیکشهای مخصوص تعمیرات VC.
البته با تجربهای که از آبشیرینکنها داشتم و اوزان آنها را میدانستم و اینکه چطور میشود نمونهای از آن را در دانشگاه ساخت، ارتفاع سوله را بلندتر و این کارگاه را تجهیز کردم. ساخت این کارگاه سال 1358 شروع شد ولی چندین سال طول کشید چون بودجه کم بود و کاری هم از دست بنده بر نمیآمد چون تأسیسات مسئول آن بود. یادم نیست چند سال طول کشید.
جرثقیل چه زمانی نصب شد؟
من در جنوب ایران تجربه داشتم که آبشیرینکنهای VC450 و VC500 و VC250 چه اوزانی دارند و به چه جرثقیلی نیازمندند. حتی وزن آبشیرینکنهای MSF که نمونهای از آن را با ظرفیت 500 تن مهندس مهرآئین برای بندر گناوه طراحی کرده بود را داشتم. خودم این جرثقیل سقفی را به دکتر امینزاده پیشنهاد دادم. بعداً این جرثقیل با اندازههایی که داده بودم توسط شرکت وزنه ساخته و نصب شد.
طراحی و ساختMSF پانصدتنی در چه سالی بود و برای کجا ساخته شد؟
تاریخ آن را دقیق به یاد ندارم. در آن موقع سازمان آب بندرگناوه، زیر نظر استان شیراز بود و آنجا این دستگاه را سفارش داده بود. البته دکتر نوحدانی همه مذاکرات در شیراز را با مسئولان انجام داد و قرارداد نهایی را بست.
دانشگاه چه بخشی از این کار را بهعهده گرفت؟
همه کار را. بخش طراحی، ساخت، نظارت، نصب و آبگیری از دریا، حوضچهها و کانالهای ترسیب، ساختمان اداری، انبارها، مخزن آب شیرین، مخزن 50 هزارلیتری گازوئیل، انتخاب و خرید و نصب دیگ بخار، تابلوهای برق و غیره. این پروژه قرارداد به اصطلاح «کلید در دست» داشت. اکثر پرسنل با جان و دل به آن کمک میکردند. پروژهها در آن موقع هیچ منافع مادی برای کسی نداشت و افراد بهطور حیثیتی و برای دل خود کار میکردند وخواه ناخواه به آبروی مرکز میافزودند.
این دستگاه MSF در دانشگاه ساخته شد؟
خیر. در آنموقع هنوز کارگاه کنونی ساخته نشده بود و این دستگاه تقریباً 2 متر عرض، 12 متر طول، و 4 متر ارتفاع داشت و ساخت آن در کارگاه کوچک مرکز امکانپذیر نبود. لذا مرکز با شرکت وزنه قرارداد بست. در اینجا متذکر میشوم که چون دانشگاه باید بر امور مالی نظارت میکرد و دانشگاه دولتی شده بود، لاجرم همه قراردادها و فاکتورها و مدارک باید به ذیحسابی دانشگاه فرستاده میشد، از طرفی همه موارد مالی را باید ذیحسابی استان شیراز بررسی میکرد و طبق قانون هیچ مدرک مالی نباید از زیردست دو ذیحساب عبور کند. لذا پس از مشورتی که با امور مالی کردند، قرار شد همه امور مالی از طریق جهاد دانشگاه انجام شود. لذا بعد از انقلاب که دانشگاه دولتی شد، همه کارهایی که گروههای مرکز در بنادر و جزایر کردند، امور مالی آن از طریق جهاد دانشگاه بود. ولی جهاد هم همکاری میکرد و مطلقاً در امور طراحی و اجرایی و غیره دخالت نمیکرد. طبق قرارداد، تمام مواد باید توسط مرکز خریداری و به شرکت وزنه تحویل میشد. البته صفحاتی که لوله تقطیرکنندهها به آن وصل میشد و همچنین شیرآلات پروانهای در کارگاه ریختهگری دانشکده متالورژی، ریختهگری و در وزنه تراشکاری میشد.
این چه سالی بود؟
دقیق به یاد ندارم. اما فکر میکنم حدود سال 1360 بود. میتوانید از روی اسناد قرارداد شرکت وزنه تاریخ آن را بهدست آورید. پس از تحویل نقشههای اجرایی، معبودی بهطور تماموقت به این شرکت که نزدیک دانشگاه بود اعزام شد تا رابط بین مرکز و شرکت وزنه باشد. لذا همه اشکالات از نظر خواندن نقشهها و کمبود مواد را بلافاصله به مرکز انتقال میداد و در کوتاهترین مدت رفع مشکل میشد. تهیه همه مواد داخلی و خارجی به عهده مرکز بود.
جنس این دستگاه چه بود؟
بدنه آن استینلساستیل ST316L بود که از آلمان خریداری شد. لولههای تقطیرکنندههای مراحل بامقطع 16 × 14 میلیمتر از جنس کوپرنیکل 90 درصد مس بود که نمیدانم از کجا تهیه شد. صفحات تقطیرکننده را کارگاه ریختهگری دانشکده متالورژی ریخت ولی کارهای تراشکاری و سوراخکاری و برقو زدن آن توسط شرکت وزنه انجام شد. این صفحات به ابعاد 60 در60 سانتیمتر و ضخامت 28 میلیمتر بود. این دستگاه دارای 16 مرحله با تقطیرکننده «یوتیوبِ 4 پس»، همراه یک «براین هیتر» بود که با دمای زیر 100 یعنی 90 درجه کار میکرد. مسائل دستگاههای آبشیرینکن فلش زیر 100 درجه و بالای 100 درجه باهم فرق میکند.
چطور شد که افراد مرکز برای مشاوره یا اجرا، به مراکز آبشیرینکنهای ایران رفتند؟
بعد از انقلاب همه تکنسینهای اسرائیلی و آلمانی و دیگر کشورها از ایران رفته بودند و تقریباً در هیچ یک از مجموعههای آبشیرینکن کسی نبود که این دستگاهها را راهبری کند. این مراکز، یا تخریب شده بود یا فقط درصدی از آنها کار میکرد. برای مثال در نیروی هوایی جزیره خارک، 5 دستگاه آبشیرینکنVC 250 تنی اسرائیلی بود که در جریان اعتصابات حین انقلاب، همه تابلوهای برق و کنترلها و هرچه که در دسترس بود را با چوب شکسته بودند. لذا هیچ آبشیرینکنی در این قسمت کار نمیکرد. قبل از انقلاب هم هیچ شرکتی در صنعت آبشیرینکن یا راهبری آن وجود نداشت. لذا همه مراکزی که مصرف آبی آنها از آبشیرینکن بود، دنبال جایی میگشتند که مسئله آب شیرین خود را حل کنند و تنها محل در کشور انستیتو آب و انرژی بود.
اولین جایی که دعوت شدید کی و کجا بود؟
در اواسط سال 1358 دعوت شدیم. ولی اولین جا را یادم نیست. یا فرمانداری جزیره خارک، یا نیروی هوایی جاسک. ولی در هر دوجا فقط بازدید کردیم.
آیا بعدها برای آنها کاری انجام شد؟
نیروی هوایی خارک را به مهرآئین سپردند. اما متأسفانه هیچ اقدامی صورت نگرفت. شنیدم مدتها با لندیگرافت، از جاهای دیگر آب شیرین میآوردند. نمیدانم مسئله را بالاخره چطور حل کردند. قرار شد کار جاسک را هم من و دکتر امینزاده انجام دهیم.
در جاسک چه کردید؟
در همان سه روزی که ما (دکتر نوحدانی، دکتر امینزاده، بنده و آقای محمدی) به نیروی هوایی جاسک رفتیم، رئیس شیلات جاسک هم مطلع شد و از ما برای بازدید شیلات دعوت کرد. شیلات کنار پادگان و خور جاسک بود. یک آبشیرینکن VC50 تنی داشتند. همه کارهای صنعت مربوط به شیلات انجام شده بود ولی، بهعلت راهاندازی نشدن آبشیرینکن و شرایط اوایل انقلاب، ماهی نمیپذیرفت. قبلاً اسرائیلیها که در نیروی هوایی کار میکردند سعی در راهاندازی آن کرده بودند و نتیجه نداده بود. ما به تهران آمدیم. پس از چند روز شیلات تهران دعوت کرد و بلافاصله برای راهاندازی آبشیرینکن قرارداد بست. بنده و دکتر امینزاده و مهندس مهدیقلی به جاسک رفتیم و یکماه کارهای زیادی روی دستگاه انجام دادیم. متأسفانه راهاندازی نمیشد. بالاخره فکر کردیم شاید در طراحی اشکالی وجود دارد. بخار اشباع در حین عبور از موانع مثل قطرهگیر و کمپرسور بخار و فینهای هدایتکننده، سوپرهیت میشود. لذا پس از کمکردن ضخامت قطرهگیر به دوسوم ضخامت اولیه، دستگاه راهاندازی شد. یک آبگیر ساده هم اجرا کردیم و به تهران آمدیم. یک هفته بعد، بنده و مهندس هاشمیان به شیلات جاسک رفتیم تا ایشان مسائل شیمیایی را حل کند و آموزش دهد که چطور مواد شیمیایی را به آب شور و شیرین تزریق کنند. سپس کار تحویل داده شد. شیلات قرارداد دیگری برای بندر دیر بست که آبشیرینکن VC50 تنی داشت. راهاندازی آن را بنده و دکتر امینزاده دریک هفته انجام دادیم. پس از چندی، نیروی هوایی تهران قرارداد یکساله برای پادگان جاسک، جهت تعمیرات و راهبری 5 دستگاه VC250 تنی که با دمای 32 درجه کار میکرد و یک آبگیری و انتقال آب شور از خور به طول 1500 متر و تغییر مسیر فاضلاب از خورجاسک به دریای عمان به طول 1700 متر، با آب و انرژی بست. روزی که من و دکتر امینزاده و دکتر نوحدانی به ستاد نیروی هوایی در تهران رفتیم، یک همافر در مقابل امرای نیروی هوایی به مرکز خیلی کمک کرد. مثل استفاده ما و هرکسی که دکتر امینزاده یا بنده معرفی کند از هواپیمای ارتشی؛ در اختیار قرار دادن بیل و بولدوزر D8 کاترپیلار؛ در اختیار قراردادن سه خانه ویلایی افسری، و غیره که هیچکدام در نظر ما نبود. دکتر نوحدانی این قرارداد را بست. بنده و دکتر امینزاده، مسئولیت کار را بهعهده گرفتیم. تعمیرات و نگهداری و راهبری این چهار آبشیرینکن مشکلی ایجاد نکرد و با یک برنامه صحیح بیدردسر پیش رفت. اما آبگیری و انتقال آب و فاضلاب مشکلاتی داشت. محاسبات هیدرولیکی انجام، و قرار شد دو خط لوله 12 اینچی فلزی و دو فیلتر (که قبلاً اسرائیلیها فراهم ولی اجرا نکرده و به همان آبگیری موقت اکتفا کرده بودند)، آب را به یک شیرخانه و یک پمپخانه به ابعاد 5/2 در 5/5 و ارتفاع 5/7 متر که از خور 90 متر فاصله داشت برساند. سپس پمپها آب را توسط یک خط 300 میلیمتری ایرانیت کلاس D، به طول 1450 متر، به مخازن آبشور در محل آبشیرینکنها در داخل پادگان پمپ کنند.
در مورد انتقال فاضلاب هم از این لولههای ایرانیت استفاده شد. یک پمپخانه به ابعاد 5/11 در 5/11 و ارتفاع 4 متر ساخته شد. یک دیواره، که قسمت پایینش 3 عدد سوراخ 30 سانتیمتری داشت و محفظه پمپ فاضلابی را از دانه گیر جدا میکرد، برای آن درنظر گرفته شد. محاسبات سازه و نظارت بر نقشهکشی اجرایی را مهندس سپنجی در تهران انجام داد و در نقشهبرداری و اولین بتنریزی پمپخانه خور شرکت کرد. ما چون تجربه این نوع کارها را نداشتیم و ابزار مناسب، مثل شیتپایل، وجود نداشت و از نظر پرسنل در مضیقه بودیم، این کار برایمان بسیار سخت بود. من به غلط، بهدلیل تجربه بیشتر فنی فکر میکردم کل ساختوساز این قرارداد چهار ماهه به پایان میرسد درصورتیکه با کمال خجالت باید بگویم با کار بیوقفه سه سال طول کشید. مثلاً برای رانندگی بیل مکانیکی و بولدوزر که پادگان در اختیار گذاشته بود، هر رانندهای بعد از یکی دو ماه کار را ترک میکرد و من مجبور بودم خودم رانندگی بولدوزر را انجام دهم. بیل مکانیکی را هم همواره خودم میراندم. هیچوقت کار را بیسرپرست نمیگذاشتیم و من پس از هر 15 روز کار به تهران میآمدم و دکتر امینزاده برای دو هفته به جاسک میرفت. در فاصله یکی دوساعت توقف هواپیما در جاسک، ما دو نفر کار را به یکدیگر گزارش و تحویل میدادیم. پس از مدتی، دو پرسنل ما بهنام فلفلی و دیگری هاشمیان، کار رانندگی بیل و بولدوزر را فراگرفتند. این دو ماشین در تمام روزها به جز جمعه بعد از ظهر باید کار می کردند. در شروع خاک برداری پمپخانه، که از خور 90 متر فاصله داشت، اولین بیل خاک را که برداشتم گودال آن از آب پر شد. خستهتان نکنم برای پمپخانه به این کوچکی 150 هزار مترمکعب خاک جابهجا کردیم که خود آنهم خاکبرداری معمولی مثل مناطق تهران نبود و همواره 2 عدد پمپ در تمام شبانهروز کار میکرد و 220 مترمکعب در ساعت آب را از محیط کار به خور پمپ میکرد. همزمان با ساختوساز پمپخانه، دوخط لوله فلزی همراه فیلترهایشان را بهصورت شناور درآوردیم. شناور کردن دو خط 270 متری و غرقکردن آن کار بسیار حساس و دقیقی است. در لحظه جزر دریا کل لوله و فیلتر را غرق کردیم. فیلترها توسط 10 بشکه فلزی خالی، بهصورت شناور درآمده بود. متأسفانه بهعلت بیتجربگی بنده یکی از فیلترها که ابعاد سطح زیرین آن 5 در 5 متر بود بهصورت 45 درجه به کف نشست که با محاسبات و تمهیدات سختی توانستم یک سمت آن را دوباره شناور کرده و کار را بهطور درست به پایان برسانم.
درحین این پروژه کارهای دیگری هم انجام میشد. برای مثال دکتر امینزاده جای دکتر نوحدانی رئیس مرکز شده بود و باید به کارهای دیگر هم رسیدگی میکرد. در بوشهر کارهای مقطعی دیگری بود که من باید به آنها سر میزدم. برای نمونه نیروی دریایی بوشهر در اوایل انقلاب برای آبگیر خود که قبلاً اجرا شده بود از ما کمک خواست. این آبگیر[1] چهارعدد پمپ شناور هر یک با دبی 2500 مترمکعب در ساعت به طول هفت متر بود. شافت دوعدد از آنها به قطر 12 سانتیمتر، ساختهشده از فولاد CN40، بریده بود. پمپها را خارج کرده به دانشگاه بردیم. شافتهای قطعشده را پیاده کردیم. چون وسیله به اصطلاح دوختن آن فراهم نبود، دوختن و هم محور[2] کردن آن در خارج دانشگاه انجام شد. خلاصه، کار را تمام کرده و پمپها را در آبگیر سوار کرده و استارت زدیم و به نیروی دریایی بوشهر تحویل دادیم.
بعد از اتمام کارهای سازهای پمپخانه جاسک، برقرسانی آن را بهصورت دفنی از پادگان به طول هزار متر اجرا کردیم. در این پمپخانه یک پمپ با دبی 110 مترمکعب در ساعت و 2 پمپ هریک با دبی 50 مترمکعب در ساعت از جنس استنلساستیل کار گذاشته شد، چون طول لوله 300 خروجی حدود 1450 متر بود. با درنظرگرفتن دبی کل 210 مترمکعب در ساعت، پمپخانه احتیاج به ضربهگیر داشت. ابعاد این ضربهگیر را دکتر امینزاده محاسبه نمود و آن را از یک لوله 42 اینچ به طول 4 متر ساختیم. نازل آن هم طراحی و از جنس کوپرنیکل در کارگاه ریختهگری متالورژی، ریختهگری شد که بعداً بنده منحنیهای مطلوب را روی آن تراشکاری کردم. تابلوی پمپخانه را مهندس ذوالفنون طراحی کرد و در جاسک ساخت و سوار کرد. برای پمپخانه فاضلاب و خط لوله آن، با توجه به دوربودن از دریا و تجربه بهدستآمده از مشکلات پمپخانه آبگیر، مشکل خاصی نداشتیم و این پروژه هم پس از حدود سه ماه به اتمام رسید و فاضلاب به دریای عمان انتقال پیدا کرد. در این پروژه بهندرت از پرسنل تهران استفاده میکردیم چون درگیر پروژههای دیگری بودند. بهطور مستقل پرسنل استخدام کرده بودیم که به تدریج به کار علاقهمند شده بودند و خالصانه کار میکردند. پرسنل نیروی هوایی از فرمانده پادگان تا اجزای آن واقعاً همکاری میکردند. نیروی هوایی تهران مادهای در قرارداد گنجانده بود که هرکس را که بنده یا دکتر امینزاده با نامه به فرودگاه نیروی هوایی تهران یا جاسک معرفی میکردیم مؤظف بودند سوار کنند. بالاخره این پروژه به پایان رسید و تحویل نیروی هوایی شد.
در بندر گناوه فقط دستگاه MSF500 تنی نصب شد؟
خیر. اول باید مقدمهای را عرض کنم. پیش از انقلاب، ذوبآهن در نظر داشت در بندرعباس کارخانه فولاد ایجاد کند و برای نیاز آبی خود 8 دستگاه آبشیرینکن VC 450 تنی خریده بود. چون تصمیم گرفتند کارخانه فولاد را در مبارکه اصفهان تأسیس کنند، لذا این آبشیرینکنها در مبارکه مصرف نداشت. این موضوع را با آب و انرژی در میان گذاشتند. پس از بحثهای زیاد، قرار شد از این آبشیرینکنها دو دستگاه در سازمان آب بندرعباس، 2 دستگاه در چابهار، 2 دستگاه در جزیره ابوموسی، و 2 دستگاه در بندر گناوه نصب شود. قرارداد چهار پروژه همراه ساخت سولهها، ساختمانها، آبگیر، انبارها، حمل و نصب و راهاندازی و آموزش پرسنل، با آب و انرژی بسته شد. 2 دستگاهVC به بندر گناوه آمد و همراه MSF زیر سولهای که برای هر 3 آبشیرینکن ساخته بودیم نصب شد.
6 دستگاه دیگر چطور شد؟
مسئولیت 6 دستگاه دیگر را مهندس مهدیقلی بهعهده گرفت که کار واقعاً سختی بود و از عهده هرکسی برنمیآمد. ایشان واقعاً همه تلاش خود را روی این کار گذاشتند و کار را به نتیجه رساندند.
آیا شما در پروژههای بندرعباس، ابوموسی و چابهار با ایشان مشارکت داشتید؟
خیر. گاهی کمک میکردم ولی کارها بهعهده ایشان بود و همه کارها را خودش با پرسنلی که استخدام کرده بود به پایان رساند. یادم است یکبار از چابهار اطلاع دادند هنگامی که یکی از کمپرسورهای آبشیرینکن به وزن 2/2 تن را از دستگاه بازش میکردند، سیم بُکسل جرثقیل پاره شده و از ارتفاع 5/2 متری سقوط کرد. با مهندس مهدیقلی به چابهار رفتیم. فلانچ با قطر 7/2 متر و ضخامت 3 سانتیمتر و بدنه با ضخامت 2 سانتیمتر، حدود هفت سانتیمتر کج شده بود. ابزارهای در دسترس تعدادی آچار، یک سنگ دستی و ترانس جوش بود. همسطح بودن و صیقل بودن کل این فلانچ بسیار اهمیت دارد. چون باید خلأهای تا حدود 40-50 میلیمتر جیوه را گازبندی کند. با این ابزارهای ابتدایی بیش از یک متر از فلانچ را تعویض و در همانجا جوشکاری و با ساخت ابزارهایی با سنگ صیقل کردیم. فکر کنم نزدیک یک ماه طول کشید تا کار به پایان برسد.
گفتید 2 دستگاه از آبشیرینکنهای VC به گناوه آمد و با MSF نصب شد. آیا مهندس مهدیقلی آن را نصب کرد؟
خیر. ایشان مسئولیت زیادی بهعهده گرفته بود. نصب VCهای 450 تنی را آقای محمدی انجام داد که بنده گاهی کمک کردم. آقای معبودی چون در ساخت و نظارت MSF در شرکت وزنه همکاری کرده بود، نصب MSF هم بهعهده ایشان بود ولی بهدلیل عیبهایی که در ساخت وجود داشت و همچنین نصب کنترلهای گوناگون، بنده در نصب این دستگاه و همچنین نصب دیگ بخار و برقرسانی آن کمک زیادی کردم. البته این 3 دستگاه، آبگیر هم میخواست. مهندس مهرآئین مسئول این پروژه بود ولی بسیار کم، آنهم یک یا دوروزه، به گناوه میآمد. اصولاً برای ایشان این کارها مهم نبود. در مورد خارک هم که خدمت شما عرض کردم. یادم است یک وقت با لنج همراه دکتر نوحدانی و ذوالفنون و مهرآئین به جزیره غیرمسکونی خارکو رفتیم. قبل از انقلاب شرکت نفت که آنجا کارهایی داشت، میخواست 2 دستگاه آبشیرینکن VC450 تنی در این جزیره نصب کند. آبشیرینکنهای ایتالیایی در روزهای انقلاب با کشتی به جزیره رسیده بود. چون کسی به حرفهای کاپیتان کشتی گوش نکرده بود، آنها هم با جرثقیل کشتی، این 2 دستگاه را به ساحل پرت کرده بودند. وقتی ما بازدید کردیم موج دریا به تدریج زیر آنها را خالی و یکی از آنها چپ شده بود. قرار شد مهندس مهرآئین آنها را به خارک بیاورد و در آنجا نصب کند ولی این کار انجام نشد و نمیدانم چه بلایی سر آنها آمد.
محصول آبشیرینکنهای گناوه برای مصارف شهری بود؟
بله. برای سازمان آب گناوه بود که مسئولیت آن با سازمان آب شیراز بود. به همین مناسبت برای آبگیری از دریا این سازمان 2 عدد بیل مکانیکی با باگت یکمتری و یک بولدوزر D8 هردو با راننده که مؤظف بودند در هر زمان از شبانهروز که خواسته باشیم کار کنند، در اختیارمان گذاشته بودند. در بدو اجرای پروژه هم یک وانت تویوتا داده بودند. آنموقع گناوه حدود یکپنجم بوشهر بود و این پروژه کفایت مصرف آب شهر را میکرد.
آبگیر را چه کردید؟
کارهای آن را بنده و دکتر امینزاده انجام دادیم. برای آن یک لوله آهنی 420 میلیمتری با ضخامت 12 میلیمتر، باتوجهبه گسترش پروژه درنظر گرفته شد. فیلتر آن، طراحی و توسط پرسنل کارگاه مرکزی دانشگاه ساخته شد. ابعاد آن 5 در 5 مترمربع به ارتفاع 7/1 متر بود. این فیلتر، برای اجتناب از آشغالهای دریا و هوا نگرفتن لوله، باید همواره زیر سطح آب باشد. باتوجه به پیشینه اختلاف ارتفاع جزر و مد در بندر گناوه، که 1/3 متر است و ارتفاع فیلتر که 7/1 متر بود، نتیجه شد که عمق دریا در محل فیلتر باید حداقل 8/4 متر باشد. لذا برای آن عمق 5 متر درنظر گرفتهشد. توپوگرافی کف دریا، درآن محدوده، با دوربین گرفتهشد و نقشه کف دریا بهدست آمد. برای عمق 5 متر، نزدیکترین فاصله تا ساحل 480 متر بود. آب شور باید بهصورت ثقلی از فیلتر تا پمپخانه ساحل آورده میشد. لذا باید مسافت زیادی از این 480 متر، بهصورت کانال، در کف دریا حفاری میشد تا لوله در کف این کانال اجرا گردد. معمولاً در دنیا کانالکنی کف دریا با «ایرلیفت» انجام می شود، که خاک و سنگ و ماسه را از کف دریا مکیده و به حدود 30 متری پرتاب میکند. ما چنین وسیلهای نداشتیم تا کار را بهصورت مدرن انجام دهیم. با بیل و بولدوزر از ساحل میکندیم تا به عمقی برسیم که لوله در جزر از آب بیرون نماند. واضح است ماشینآلات هم تا وقتی که آب دریا موتور را خاموش نکند میتواند در دریا پیشروی کند. بنابراین ماشینآلات را فقط در مواقع جزر به کانال ایجاد شده در دریا میبردند و سایر مواقع کار نداشتند و من به کارهای دیگر رسیدگی میکردم. باید توضیح دهم که در خلیجفارس، هر یازده ساعت و دوازده دقیقه یکبار جزر و یکبار مد اتفاق میافتد. بنابراین، جزر در هر شبانهروز 48 دقیقه عقب میافتد. از طرفی جزر و مد بیشتر در اثر جاذبه ماه است و در آخر هرماه جزر ماکزیمم روی میدهد. گاهی اتفاق میافتاد که مثلا ساعت 2 صبح ماشینآلات باید داخل دریا و در کانال کار کنند و برای آنکه بیل یا بولدوزر به علت نداشتن دید از لبه کانال به داخل آن سقوط نکند، بنده مجبور بودم شبها با فانوس داخل آب رفته و همراه ماشینآلات در لبه کانال حرکت کنم و راهنمای رانندگان باشم. واقعاً در آن سرما کار مشکلی بود ولی چارهای نبود و باید انجام میشد. بالاخره این کانال حفر شد. همزمان با این کار باید لولههای 16 اینچی آماده میشد. این لولهها به طول 12 تا 16 متر بود و فلانچ نداشت. در بوشهر یک فیکسچر ساختم تا فلانچ را بهطور صحیح به لوله جوش بدهند. یک لیفتتراک هم از شرکت سهند خریدیم و به بوشهر فرستادیم تا لولهها را به روی فیکسچر ببرد. بعد از ساخت 2-3 عدد لوله و آموزش روش کار، اجرای کار را به آقای عقیل شفقتی که جوشکار بودند سپردم و به گناوه برگشتم. 480 متر لوله فلانچدار ساخته شد و شرکت «پهله» داخل و خارج آن را در همان بوشهر سندبلاست کرد و بلافاصله یکدست سورنچ و 2 دست رنگ اپوکسی زد. پس از حدود 2 ماه لولهها به گناوه منتقل شد.
این آبگیر فیلتر نداشت؟
چرا. فیلتری که در تهران طراحی کردم و در کارگاه مرکزی دانشگاه، بر ساخت آن نظارت کردم، به بوشهر منتقل و برای ایستایی آن در کف دریا، یک سطح 5 در 5 مترمربع از ورق 5 میلیمتری که با ناودانیهایی مقاوم شدهبود، در گناوه ساخته و به فیلتر جوش شد و برای محافظت از خوردگی رنگ اپوکسی خورد.
با تجربهای که در جاسک داشتیم، تصمیم گرفتیم لولهها را شناور کرده و موقع جزر در کانال غرق کنیم. 480 متر لوله باید روی دریای مواج شناور شود. این نوع کار را در جاسک انجام داده بودیم و شدنی بود. اما قطر و طول آن بهمراتب کمتر و فقط 270 متر بود و اجرای آن در خور که موج کمی داشت، کار جاسک را سادهتر کردهبود. پیشنهاد من این بود که در ساحل جایی را در نظر بگیریم که مد دریا به آنجا برسد. در طول این مکان لوله فلانچدار و فیلتر را در طول ساحل روی هم سوار کردیم و منتظر مد دریا شدیم تا مد همه مجموعه لوله و فیلتر را که وزنی بیش از 60 تن داشت، شناور کند و سپس با لنج آن را بهطور شناور روی کانال برده غرق کنیم.
آیا لولهها را در ساحل بههم متصل کردید؟
بله. البته با فیلتر و این کار، حدود یک هفته طول کشید. در روز موعود وقتیکه مد دریا کامل شد موجهای کوچک آرام قسمتهایی از لوله را شناور کرد. ولی در بعضی نقاط دیرتر شناور شد و لولههای با این ضخامت و 3 پاس جوش از چند نقطه شکست. تصور این موضوع خیلی سخت بود که لولهای با ضخامت اینچنینی بشکند. اما دریا نیروی عظیم خودش را دارد. البته اینها همه هزینه مالی داشت اما هزینه آبرویی بیشتر بود. مدتی فکر کردم که چطور این پروژه را جمع کنیم. اول باید عیب کار فهمیده میشد تا در ادامه کار این اتفاق تکرار نشود. پس از بررسی مشخص شد که هنگام جوشکاری فلانچ به لوله، در اثر سهلانگاری در محکمکردن پیچهای فیکسچر در بوشهر، فلانچهای دوسر هر لوله با یکدیگر موازی نیست و حدود 5/1 میلیمتر اختلاف دارد و این اختلاف باعث خروج از محورحدود 50 سانتیمتر هر لوله میشود. این موضوع باعث میشد که هنگام مد همه طول لولهها بهطور یکنواخت شناور نشوند و درنتیجه بشکنند. این مسئله برای هر روشی که برای ادامه کار انتخاب میشد وجود داشت. دو راهحل وجود داشت یا باید فلانچها تخریب، بازسازی و رنگآمیزی شوند و یا اگر بتوانیم فلانچ همین لولهها را طوری به یکدیگر ببندیم که کل 480 متر لوله در یک تراز قرار گیرد، مشکل حل میشود. به فکرم رسید در فلانچهای غیرموازی دو سر یک لوله، بینهایت قطر وجود دارد که نسبت به یکدیگر متنافرند، ولی فقط دو قطر میتوان یافت که با یکدیگر موازیاند. اگر این دو قطر را در فلانچهای هر لوله، پیدا میکردیـم و هنـگام اتصال دو لـولـه،
این دو قطر را مقابل هم میبستیم، لولهها کاملاً از نظر ارتفاعی تراز میشد. ولی در عرض، حدود نیممتر به چپ و راست منحرف میشد که اصلاً اهمیت نداشت. لذا آقای جعفریان را از تهران خواستم و مطلب را شرح دادم و باتوجه به اینکه ایشان هم آدم دقیقی است، با اندازهگیری، همه قطرهای موازی را ظرف چند روز بهدست آورد و علامت زد. برای ادامه پروژه، تصمیم بر این شد که لولهها در طول کانالی که در دریا حفر شدهبود و عرض حدود 3 متر داشت، بهصورت شناور به یکدیگر متصل شود. ولی چون 480 متر لوله نمیتوانست چندین روز در وسط امواج پایدار بماند، گفتم آن را در سه قسمت اجرا کنیم. بهطوری که هر قسمت، تا آمادهشدن قسمتهای دیگر، شناور در مسیر کانال نگه داشته شود. برای اینکار، اگر طبق معمول پیچ فلانچها یکییکی در ساحل بههم بسته میشد، وقتی زمان جزر میرسید اختلاف ارتفاع محل کار و سطح آب 5/3 متر میشد و لوله ناچار در اثر خمش خارج از حد، میشکست. برای رفع این مشکل، یک سکوی قابل تنظیم با سطح یک مترمربع، جهت استقرار سرلوله وایستادن 2 کارگر ساختم. این سکو دارای چهار پایه ثابت به ارتفاع حدود 4 متر بود. برای اینکه در کف کانال فرو نرود، یک ورق 1 در 2 متر ضخیم به کف آن جوش شدهبود. این ستونها هر 10 سانتیمتر برای بستن سکو به ستونها سوراخ شده بود. یک قطعه ناودانی یکمتری هم به ارتفاع نیممتر بالاتر از سکو بسته میشد. حدود هر 10 دقیقه، پینهای سکو بازشده و 10 سانتیمتر پایینتر بسته میشد. طرز اجرا بهاینصورت بود که بیل مکانیکی که باگت آن قبلاً باز شده و بهصورت جرثقیل کار میکرد، یک لوله را از محل انباشت لولهها، طوری برمیداشت که نشانهها شاقولی باشد. سپس آن را به ابتدای کانال، کنار سکو، میآورد. یک سر لوله که قبلاً مسدود گردیده و یا فیلتر به آن بسته شده بود، روی آب شناور و سر دیگر روی ناودانی قرار میگرفت. فلانچ لوله دیگری که بیل آورده بود، مقابل فلانچ قبلی قرار میگرفت تا 12 عدد پیچ استنلس آن بسته شود. البته باید دقت میشد که قطرهای موازی که قبلا آقای جعفریان نشان زدهبود در مقابل هم و تقریباً شاقولی قرار گیرد. سرعت کار در این روش، از روش قبلی، بیشتر بود و دریک روز قسمت اول لوله بهصورت شناوراجرا و با طناب به اطراف بسته شد. در همان روز مهندس سپهری ـ همان کسی که در هورالعظیم قرارگاه دشمن را به آب بست ـ همراه دو نفر دیگر سراغ ما آمد. آدم واردی بود و کار را درک میکرد. از روند کار شگفتزده شد و کلی تعریف کرد. قرار شد آنشب همانجا بخوابند. ناچار من و دکتر امینزاده برای خواب به خانهای در شهر به فاصله یک کیلومتری رفتیم. نیمهشب آقای بمانی خبر آورد که طول بخشی از لولههایی که شناور کرده بودید به زیر آب رفته است. خسته و کوفته آمدیم و دیدیم که حقیقت دارد. باوجود خستگی مفرط تا صبح خوابم نبرد و به فکر این بودم که چکار باید بکنم. اول باید لولهها بالا میآمد تا عیب کار مشخص و رفع میشد. مطالبی که بیان میکنم خستهکننده است و سعی میکنم عیوب کار را شرح دهم تا در آینده اگر کسی خواست پروژه اجرا کند موضوعات مختلف را در نظر بگیرد. هر پروژه قسمتهای اصلی دارد که هرکدام دارای روشها و فرمولها و مطالب شناختهشدهای است که از دست مهندس طراح بهراحتی برمیآید. متأسفانه موضوعات کوچک و پیشپا افتاده است که اهمیت داده نمیشود و طرح را گرفتار میکند.
اکنون تمام لوله در کف کانال غرق شده بود. برای شناور کردن مجدد این لوله، باید آب داخل آن تخلیه میشد. برای این کار، یک لوله نیماینچی به طول 5/3 متر انتخاب، و در فاصله 38 سانتیمتری آن یک سر دنده یک اینچی جوش دادم و سر دنده را به شیر هواگیری خط لوله بستم. مثل بدنه و نی قلیان که اگر از لوله قلیان فوت کنید آب از سر آن فواره میزند. گفتم یک کمپرسور باد از بوشهر بیاورند. شلنگ باد را به یکی از شیرها بستیم و شیرهای دیگر را بسته نگه داشتیم. وقتی باد داخل لولهها شد، آب از لوله نیماینچی فوران کرد و ظرف 6 یا 7 ساعت، آب تخلیه و کل لوله شناور شد. لولهها را از یکدیگر باز و در ساحل انبار کردیم. عیب کار را فهمیدم. من به این فلانچها جایی که تراشکاری شده و باید واشر بنشیند و آببندی کند، یک واشر لاستیکی دوسانتی چسبانده بودم تا کارگر گرفتار قراردادن و تنظیم واشر نشود. در طول شب لوله با امواج تکان خورده و بخشی از این واشر را کنده و به داخل لوله بردهبود. تمام واشرها را کندیم. واشربُر و لاستیک از تهران سفارش دادم. اینبار، واشرها، با 12 سوراخ بهطور کامل، بریده شد و به شکل مذکور، این 3 بخش لوله را که هریک بیش از 150 متر بود، شناور کرده و به ساحل بستیم، حال باید پالایه (فیلتر) و لولهها را، یکی پس از دیگری، به داخل دریا کشیده و 3 بخش را در روی آب به یکدیگر متصل کنیم. جرثقیل برای روی دریا نداشتیم. بستن این سه خط لوله و پالایه در روی آب، بهطوریکه آب داخل لوله نرود و غرق کردن کل لوله و فیلتر، تمهیداتی داشت که انجام دادیم. در مورد این کارها، 27 مورد یادداشت کردم و مسئولیت کار را به افراد دادم. با تجربهای که در جاسک داشتم، گفتم باید هر کس کار خودش را بکند و منتظر دستور نباشد. چون برای غرق پالایه و 480 متر لوله به وزن بیش از 60 تن، فقط 15 دقیقه وقت داریم و همه کارها باید به دقت و در زمان خود انجام شود. خودم هوادهی به بشکههایی که به پالایه بسته بودیم را بهعهده گرفتم و دکتر امینزاده فیلمبرداری میکرد. بالاخره لوله در جای خود غرق شد.
چرا 15 دقیقه؟
چون در کوتاهترین جزر در محدوده زمانی که سطح آب از پایین به بالا میآید، دریا تقریباً آرام میشود. عرض کردم که کف پالایه، یک سطح 5 × 5 مترمربعی بود و سطوح، در موقع به زیر آب رفتن حرکت سقوطی رقصگونه پیدا میکنند، مثل سقوط سکه در استخر. موج، اینگونه حرکات را تشدید میکند و باعث کج نشستن پالایه در کف میشود.
پمپ خانه را چه کردید؟
این لوله که سر آن در ساحل و زیر آب بود، باید به پمپخانه وصل می شد که اجرا نشده بود. آقای دکتری در دانشکده عمران، در اجرای این پمپخانه با انستیتو آب و انرژی همکاری میکرد. طرحی داده بود که جایگزین شیت پایل باشد. طرح هم بر این مبنا بود که چهار ستون فلزی 100 در 100 در چهار گوشه طرح قرار داد و روی هریک دو ناودانی جوش داد. پایهها در عمق یکمتری، در نزدیکی ساحل نصب و بین آنها تخته به ضخامت 4 سانتیمتر قرار گرفت و حفاری دستی شروع شد. هرقدر خاکبرداری میکردند پایهها و تختهها پایین میرفت و از بالا تخته به آن اضافه میکردند. میگفتند اوایل، کار بهخوبی پیش میرفت. میخواستند از این محفظه به جای قالب بیرونی بتن استفاده کنند. مجری طرح هم آقای بمانی بود، اما این کار را نتوانستند از عمق 5/2 متری به بعد انجام دهند.
چرا؟
دو دلیل داشت. اول اینکه اطلاعات ایشان از چگونگی کار در ساحل کم بود. دریا قوی است و شوخی ندارد. دیگر اینکه، وقتی حفاری بهدلیل مد به عمق بیشتر میرفت، دریا در ارتفاع بالاتر از نقطه خاکبرداری قرار میگرفت و ساحل هم ماسهای بود. فشار آب دریا زمین کف محل حفاری را بالا میآورد و ماسه روی تختهها را میپوشاند و نمیگذاشت تختهها حتی با ضربه پایین برود. حتی ماسه خشک بین تخته و ناودانی را پر میکرد و مانع حرکت تختهها بهسمت پایین میشد. ایشان دیگر با آب و انرژی همکاری نکرد و من و دکتر امینزاده مجبور شدیم بالاخره راهکاری برای حل این مشکل پیدا کنیم. براساس تجربه جاسک از حفاری در ساحل صرفنظر کردیم.
از روش شیتپایل استفاده کردید؟
خیر. این روش را قبل از انقلاب، شرکتی بهنام «راک» انجام میداد که ورقهای فولادی به فرم خاصی را به زمین میکوبید. ولی این شرکت بعد از انقلاب از ایران رفته بود. گرچه خود این ورقها را، مقداری در «آبپخش» و مقداری در اهواز، گیر آوردیم، ولی چون این شرکت نبود نخریدیم. من به دانشگاه آمدم و با کمک کارگاه یک چاه آهنی طراحی و ساختم. بهاینصورت که یک لوله 42 اینچی را با مکافات فراوان (در اوایل انقلاب اجناس موجود نبود و بهسختی گیر میآمد) خریدم. چهار عدد ناودانی 12 در طول آن و به موازات محور لوله جوش دادم و یک ورق 3 میلیمتری، دور بیرونی لوله به فاصله 12 سانتیمتر قرار دادم. کف لوله را با ورق 16 میلیمتری بستیم و یک سوراخ در کف آن درآوردیم بهطوری که یک لوله 12 اینچی از آن عبور کند. یک سر این لوله را مانند نوک مداد مخروطی کردیم و به سر دیگر فلانچ 12 اینچی جوش دادیم. در بدنه آنهم یک فلانچ نصب شد که انتهای خط لوله به آن وصل شود. چاه به گناوه آمد و بیل مکانیکی آن را در موقعیت انتهای کانال نزدیک خط لوله نگه داشت. بیل مکانیکی دیگری سرخط لوله را از زیرآب بیرون آورد و افراد آن را به فلانچ بدنه چاه متصل کردند. سپس چاه به زمین فرو برده شد.
از چه وسیلهای برای کوبیدن لوله استفاده کردید؟
با کمک بولدوزر این کار انجام شد. وزن بولدزر D8 حدود 30 تن است و وقتی درجا کار میکند ارتعاش زیادی دارد. وسیلهای ایجاد کردیم تا بولدوزر به بالای این چاه بیاید و با کمک آن و تخلیه تقریبی اطراف لوله توسط 2 بیل مکانیکی، این کار البته با حوصله ولی خیلی بهسختی توسط دکتر امینزاده انجام شد. بعد از آن، داخل فاصله لوله 42 اینچ و ورق پوسته بیرونی و 15 سانتیمتر کف چاه، بتن ضدسولفات 400 ریختیم و نگرانی زنگزدگی هم نداشتیم. چون اگر زنگ هم میزد، تازه به بتن میرسید و سیمان ضد سولفات در مقابل آب دریا مقاومت میکرد. اتاق پمپخانه را با خاکریزی مصالح مناسب در اطراف این چاه بنا کردیم. پمپ آنهم یک پمپ شناور استنلساستیل بود که نمونهای از آن هماکنون در کارگاه موجود است. پس از لولهکشیِ پمپ، درپوش چاه را بهطور هوابند بستیم. در این اتاقک هیچ تجهیزاتی به جز منابع و پمپهای تزریق کلر و یک پمپ خلأ کوچک آبی نبود.
چرا چاه را هوابندی کردید؟
در مواقعی که چندین روز پمپ کار نمیکند، خط لوله و پمپ هوا میگیرد. برای راهاندازی مجدد پمپ باید هوای سطح بالای آبِ چاه را با پمپ خلأ تخلیه کرد. لذا باید چاه هوابندی باشد.
استخرها و کانالهای ترسیب هم توسط مهندس سپنجی که رشتهاش عمران بود، طراحی و توسط آقای بمانی اجرا و دستگاههای آبشیرینکن راهاندازی شد. ابتدا، آن 2 آبشیرینکن VC که از بندرعباس آمدهبود، راهاندازی و پس از چندماه، آبشیرینکن MSF500 تنی آماده و با کمک مهندس مهرآئین راهاندازی و پس از آموزش پرسنل که در نصب و راهاندازی هم شرکت کرده بودند، پروژه تحویل شد.
بنابراین شما در دوران فعالیت در چهار پروژه بزرگ نصب و راهاندازی آبشیرینکنها شرکت داشتید
خیر. برای راهاندازی و نصب آبشیرینکنها در بندر گناوه و جاسک و دیّر و چند پروژه دیگر بودم، اما پروژههای بندرعباس، ابوموسی و چابهار توسط مهندس مهدیقلی انجام شد و بنده گاهی به آنها سر زده و همکاری کردهام ولی سرپرستی و مسئولیت اجرای این سه پروژه، بهعهده ایشان بود و من مسئولیتی نداشتم. برای شرح آن پروژهها بد نیست با خود دکتر مهدیقلی صحبت شود.
یک وقت از نیروی دریایی کنارک کمک خواستند. آنها آبشیرینکنهای VC 100 تنی آمریکایی داشتند که با 2 کمپرسور 12 هزار دور در دقیقه کار میکرد. لولههای 16 در 14 میلیمتری کوپرنیکل تقطیرکننده آنها پرچی بود. یکی از آنها را به کارگاه تهران آوردیم و لولههای آن را تعویض و تابلوی برق آن را تعمیر اساسی کردیم و آن را به کنارک فرستادم. آقایان نسودی و معبودی که در تعمیر آن شرکت داشتند و این کار را فرا گرفته بودند، برای تعمیر آبشیرینکن دوم به کنارک فرستاده شدند. این آقایان، بدون دخالت بنده، کار را یکماهه انجام دادند و به تهران آمدند.
آیا مرکز آب و انرژی فقط ساخت MSF را دنبال میکرد؟
مرکز آب و انرژی، طراحی و ساخت MSF را توسط افراد خود پیدا کرد و به صنعت ارائه کرد. توجه کنید که دانشگاه کارخانه نیست که مرتب سفارش یک نوع محصول را بگیرد. من و دکتر امینزاده و مهندس مهدیقلی بیش از دیگران کار آبشیرینکنهای VC 450 تنی و 500 تنی ایتالیایی و اسرائیلی را دنبال میکردیم. در سراسر سواحل جنوب و جزایر مشغول کار بودیم. چون انقلاب که شد، همه پرسنل آبشیرینکنهای ایران که اغلب اسرائیلی و آلمانی بودند از ایران رفتند و هیچ جایی در کشور وجود نداشت که این دستگاهها را سرپرستی کند. لذا هرجا که تقاضای کمک داشت، ما به آنجا کمک میکردیم. ازاینرو همه زیر و بم دستگاههای VC را میشناختیم و اندازهگیریهای مختلف هیدرولیکی، حرارتی و هندسی را انجام داده بودیم. روی راهبری VC کار کرده بودیم. باتوجهبه کارگاهی که ساختهشده بود، ما غیر از ساخت کمپرسور VC450 تنی، قادر به طراحی و محاسبات حرارتی و سیالاتی و ساخت همه جزئیات دیگر vc بودیم. این کمپرسور، جزء کمپرسورهای گریز از مرکز بزرگ دنیاست، 7/2 متر قطر دارد و وزن آن 2/2 تن است و یک موتور kW400 با 3 هزار دور در دقیقه و وزن 2 تن، آن را میگرداند. دِبی آن 5/312 کیلوگرم بخار در دقیقه، با فشار مطلق متوسط 80 میلیمتر جیوه است. یعنی نزدیک به خلأ مطلق کار میکند. دکتر امینزاده و مهندس مهدیقلی دیگر روی این دستگاهها کار نکردند. لذا من تصمیم گرفتم یک عدد از این نوع کمپرسور را بسازم و مرکز با این کار کاملاً موافق بود.
کار سختی بود. روتور آن آلیاژ آلومینیم و پرههای آن ورق 4/1 میلیمتری تیتانیم است. بدنه آن از ورق آهن 15 میلیمتری ساخته شد (وقتی دستگاه کار می کند چون سمت داخلی این ورق خلأ می شود، از بیرون نیرویی برابر 50 تن به آن وارد میگردد) و با تیرآهنهایی که به فرم مخصوصی شکل دادم تقویت شد. فلانچ 7/2 متری با ضخامت 28 میلیمتری آن را بهصورت 3 تکه از ورق 30 میلیمتری بریده و به بدنه جوش کردم. حال باید فلانچ این بدنه را تراشکاری و صیقل میکردم تا فلانچ بتواند بهخوبی در مقابل خلأ هوابندی کند. بزرگترین ماشین تراشی که در کارگاه داریم، قطر 91 سانتیمتر را تراشکاری میکند. بنده با تمهیداتی که طراحی و ساختم و از قطعات ماشینهای تراش دیگری که بهکار گرفتم، این فلانچ با قطر 7/2 متر را با ماشینتراش کارگاه تراشکاری و با طرحی دیگر با همان ماشین، سنگ زدم و صیقل کردم.
برای ساخت کمپرسور قراردادی داشتید؟
خیر. من قصد پیبردن به اسرار ساخت این دستگاه را داشتم، تا اگر قراردادی برای طراحی و ساخت VC450 تنی آمد بتوانیم یک نمونه آن را در خارج و یا داخل دانشگاه بسازیم. دانشگاه که کارخانه نیست تا انبوهسازی کند. آبشیرینکن VC پیچیدگیهای خاص خودش را داشت. مثلاً روتور آن آلیاژی از آلومینیم بود و 4 درصد منیزیم داشت که بهشدت قابل اشتعال است و در ریختهگری یک معضل بزرگ محسوب میشود. دکتر دوامی چند نوبت ریختهگری آن را انجام داد تا به 5/3 درصد منیزیم رسید. همکاران کارگاه آب و انرژی به بخش متالورژی کمک میکردند. دویست کیلوگرم بار باید ذوب میشد. بسیاری موارد جانبی را دکتر دوامی طراحی کردهبود تا قطعه ریختهگری شده بدون مُک (حفره هوا) باشد تا بعد از تراشکاری بیعیب شود. از ساعت 12 شب تا حدود 3 بعد از ظهر روز بعد کار میکردند تا 15 دقیقه ریختهگری انجام شود. چندین نمونه ساختهشد که هیچکدام درصد درستی از آلیاژ نداشت. مشکل داشت. در نقاطی از آن، ترکیبات سیلیسیم و نیتروژن بهوجود میآمد که در اثر سختی بالا، قابل تراشکاری نبود. بالاخره به نمونه مطلوب رسیدیم. خودم تراشکاری کردم. با تجربهای که در آبشیرینکنهای VC موجود در ایران داشتم تغییرات مختصری در منحنی روتور دادم تا مشکلات آن حل شود.
جایی هم بهرهبرداری شد؟
خیر. از ابتدا هم قرار نبود این دستگاه در جایی بهکاررود. ولی به پایان هم نرسید. همه اجزای آن حتی قالبِ شُرود (پوسته داخلی این کمپرسور از جنس فایبرگلاس با ضخامت 2 سانتیمتر) آن ساخته شد. علت ادامه نیافتن آن جنگ بود. پرههای آن از ورق تیتانیم با آلیاژ 6 درصد آلومینیم، 4 درصد وانادیم، 90 درصد تیتانیم و ضخامت آن 4/1 میلیمتر است. دو سه جا در دنیا این ورقها را میسازند. 10 ورق سفارش دادم تا این پرهها را بسازم. همزمان، همه قالبها برای پرسکردن و غلتکزدن و فرمدادن این پرهها را طراحی و ساختم. اما بهدلیل جنگ، دانشگاه نتوانست آن را تهیه کند. این پروژه هم به علت درگیری بنده با پروژههای دیگر به مرور زمان رها شد.
هزینههای این پروژه را چه کسی تأمین کرد؟
انستیتو آب و انرژی بودجه جداگانهای داشت. اما باید با نظارت مالی دانشگاه هزینه میشد. مشکلی نبود. مثل پروژههای تحقیقاتی که هم اکنون در مرکز انجام میشود.
ساخت این کمپرسور به دنبال قرارداد با وزنه بود؟
خیر. آن قرارداد MSF500 تنی بود که در بندر گناوه نصب و راهاندازی شد و خاتمه پیدا کرد. یک نمونهMSF 5 تنی هم که بهصورت آزمایشی (pilot) بود در بوشهر نصب شد. دو نمونه ME2 تنی و 5 تنی هم به بوشهر حمل شد ولی اقدام به راهاندازی آنها نکردند. حرف من این است که آب و انرژی، بهدنبال ساخت VC بود تا آن را در کشور بومی کند. در مورد سایر طرحها هم همین عقیده را داشتیم. بنده، به رغم اینکه روی دستگاههای دیگر هم کار کرده بودم، به VC علاقه خاصی داشتم. چون اولاً، فقط یک انرژی مصرف میکرد و آن هم برق بود. ولی سایر روشها از انرژی برق و گازوییل (برای دیگبخار) استفاده میکردند. اگر به سواحل جنوب از نظر بافت جمعیتی در آن سال ها توجه کنید، مشاهده خواهید کرد که افراد کمی برای راهبری دستگاهها و بهخصوص آبشیرینکنها وجود دارد. لذا دستگاههای VC با مصرف فقط یک انرژی «برق» مزیت خودش را دارد. ثالثاً دمای آنها در انواع مختلف پایین و بین 32 تا 48 درجه است و این از نظر رسوب خیلی مهم میباشد. ثالثاً من قصد داشتم تغییراتی در کل دستگاه VC بدهم. طراحی و محاسباتی انجام دادم و نتیجه گرفتم که اگر لولههای تقطیرکننده را از مقطع دایره به مقطع دوپهن (دارای دو نیمدایره در بالا و پایین و دو دیواره عمودی) تبدیل کنم راندمان آن بالا میرود. برای آزمایش یک دستگاه تبخیری یکمرحلهای ساختم که کار 2 دستگاه را میکرد. در یک بخش لولههایی با مقطع دایره و در دیگری به همان تعداد و سطح حرارتی لوله دوپهن کار گذاشتم. همه اجزای دستگاه مثل پمپهای مختلف و پمپ خلأ دیگبخار و کنترلهای یک MSF را داشـت. آزمایـشها راندمان بالاتر لوله دوپهن را نشان داد. طول لولههای حرارتی، در VC 450 تنی 5 متر است. میخواستم آن را با 6 متر لوله دوپهن تعویض کنم. یک کار زمانبر و هزینه بر ساخت درب عدسیمانند پشت دستگاه (مقابل کمپرسور) به قطر 4 متر و وزن حدود 2/1 تن است. میخواستم آن را حذف و به جای آن یک کمپرسور قرار دهم و لولههای تبخیر را از دایره به دوپهن تبدیل کنم، محاسبات من نشان میداد که دستگاه از VC450 به VC900 تبدیل میشود.
دکتر امینزاده تا چه سالی مسئولیت مرکز را بهعهده داشت؟
سال 1354 استخدام شد و از سال 1358 تا 1365 ریاست انستیتو آب و انرژی را به عهده داشت. برای یک سال فرصت مطالعاتی به آمریکا رفت و دیگر برنگشت. البته در ونکوور کانادا ساکن شد.
زمان تعطیلی دانشگاه، به دلیل انقلاب فرهنگی، چه شرایطی داشتید؟
در آن تعطیلات چندساله، تقریباً تنها جایی که کار میکرد، انستیتو آب و انرژی بود. البته مخالفتهایی میشد، حتی در داخل مرکز میگفتند چه معنی دارد که هنگام تعطیلی همگانی دانشگاهها عدهای مشغول بهکار باشند؟ البته توضیح دهم که دستور تعطیلی برای پرسنل آموزشی و کارمندان دانشگاه نبود. ولی چون کلاسها تعطیل بود پرسنل هم نمیآمدند. قبل از تعطیلی هم آب و انرژی خوب کار میکرد. دکتر نوحدانی پس از انقلاب در اواخر سال 1357 چندین جلسه در منزل خود تشکیل داد که این جلسهها، پیش از انقلاب شروع شده بود و آب و انرژی را تشویق بهکار می کرد. همه هم جوان بودند و در فضای انقلاب غرق شدهبودند. آب و انرژی در مقابل حرف دیگران میگفت الان مراکز آبشیرینکنِ کشور احتیاج به کمک دارد. بعد از عید سال 1358 مرکز شروع بهکار کرد. حتی یادم است که من روزهای اول نوروز به بوشهر رفتم و کار آبشیرینکنها را شروع کردم.
از چه زمانی مرکز ضعیف شد؟ تضعیف مرکز به دلیل پروژه بود یا بودجه؟
تقریبا کمبود بودجه نداشتیم. دکتر نوحدانی، در مرکز انرژی اتمی آلمان G.K.S.S در رشته فیزیک تحصیل کرده بود. در آنجا گروهی روی اسمز معکوس تحقیق میکردند و ایشان شاید ایده شیرین کردن آب شور در ایران را از آنجا آورده بود. وقتی استخدام شد چندین نامه به وزارتخانههای مختلف و دربار نوشتهبود. از یکی از آنها، که احتمالاً برنامه و بودجه بود، پاسخ دادهبود طرح را بنویسید و بودجه درخواست کنید. ایشان آنطور که خودش میگفت سیصد و پنجاه هزار تومان درخواست کرده بودند. اما زمانیکه این بودجه درخواستی در سازمان برنامه و بودجه بررسی شد، مبلغ آن به 5/3 میلیون تومان افزایش یافت. به شیوه مرسوم هم هرساله بودجه اضافه میشد. لذا کمبود بودجه نداشتیم. پروژههای تحقیقاتی هم وجود داشت. تقاضا برای کارهای اجرایی هم اگر مرکز قدم پیش میگذاشت وجود داشت. مرکز از حدود سال 65 رو به ضعف رفت.
پس چرا فعالیتهای آبشیرینکن در مرکز، عملاً تعطیل و با رشتههای دیگر جایگزین شد؟
از اول انقلاب به تدریج هئیت علمی زیادی مثل فرهوشی، علاقهبند، بابابیگی، آلیانس، سپنجی، خانم مهندس محمدی، مهرآئین، دکتر زکیاحمد، دکتر کلاس، یک خانم دکتر و آقای دکتر از آزمایشگاه آب، پهلوان و دکتر نوحدانی و دیگران به خارج رفتند. مهندس مشک آبادی هم که با مهندس مهدیقلی روی انرژی خورشیدی کار میکرد و انتشاراتی هم داشت، از دانشگاه رفت و شرکت زد. عدهای دیگر از مهندسان هم مثل هاشمیان، کاظمی، مهدیقلی، افشار و حاجیلو برای گرفتن درجه دکترا به خارج رفتند و پس از بازگشت در دانشکدهها کار کردند. دکتر هاشمیان، پُستِ معاونت دانشجویی را گرفت ولی پس از آن پُست به آب و انرژی برگشت. مهندس مردانی هم دیگر در قسمت خوردگی کار نکرد و سرپرست کارگاه آب و انرژی شد و بعد هم به مرکز گرافیک منتقل شد. مهندس ذوالفنون هم مدتی سرپرست کارگاه شد. ایشان کارهای مربوط به تابلوهای برق آبشیرینکنها را اگر احتیاج بود انجام میداد. ولی ایشان هم به کارگاههای مرکزی انتقال پیدا کرد. هیچیک از کسانی که برای ادامه تحصیل به خارج رفتند در رشته آبشیرینکن کار نکردند. دکتر هاشمیان در رشته محیطزیست گرایش فاضلاب درجه دکترا گرفت و بعداً همانطورکه میدانید در انستیتو آب و انرژی در همین رشته روی پروژههای مختلف کار کرد. البته اینها مشکلِ کار نبود. چون هرکس اختیار خود را دارد. کسانی موفقیت را در جای دیگری میدیدند و چه بسا برای عدهای از آنها همینطور هم بودهاست و یا عدهای دیگر ادامه تحصیل دادهاند که از هر نظر پسندیده است. مشکل این بود که مرکز از نظر کارهای نمکزدایی (و رشتههای دیگر) به اوایل تأسیس خود برگشته بود و کسی نبود با علاقه زیاد دوباره افراد دیگری را دور خود جمع کرده و علاقهمند به کار آبشیرینکن کند. من تنها کسی بودم که از حوزه تخصصی آبشیرینکن در مرکز باقی ماندم. آنان که در رشته آبشیرینکنها کار میکنند واقفند که این رشته تخصصهای مختلفی احتیاج دارد و با یک نفر نمیشود آن را پیش برد. یک دلیل دیگرِ آنهم ریاست دکتر افشار (آن آقایی که قبلاً شرح دادم، با دکتر عبدالله افشار دانشکده مواد که قبلاً در انستیتو آب و انرژی بود اشتباه نشود) در انستیتو بود که اصولاً مرکز را قبول نداشت. دکتر مهدیقلی با آنهمه پروژه اجرایی که انجام دادهبود به دانشکده مکانیک رفت و در رشته ارتعاشات کار کرد. دکتر کاظمی، در دانشکده عمران کار کرد. دکتر حاجیلو هم که روی کارهای حرارتی مرکز کار میکرد و کارهای تحقیقاتی خوبی هم داشت، در خارج کشور تخصص خود را در «توربوشارژر» گرفت و پس از بازگشت به دانشکده مکانیک رفت. البته در زمان دکتر اسکویی، برای افرادی که در کشور آبشیرینکن راهبری می کردند، یک کلاس یک ماهه در انستیتو ارایه شد که از اُرگانهای مختلف و نیروهای سهگانه در آن شرکت کردند و بیشتر کلاسها را بنده اداره میکردم و یک هفته هم کلاس را به بندر چابهار و کنارک بردم. با شرحی که ذکر کردم خود بنده هم دیگر در رشته آبشیرینکن کار نکردم و با خانم دکتر فیروزآبادی روی حرارت سیالات، با دکتر صادقی روی پوسته پمپها، با دکتر راد و خانم دکتر فیروزآبادی روی تشکیل رسوب در کانالها، با دکتر هاشمیان و مهندس میرزایی و مهندس نظری در انواع روشهای تصفیه فاضلاب و … کار کردم. از سال 1367 دیگر کسی روی نمکزدایی کار نکرد. بنده هم سال 1386 بازنشسته شدم و از مرکز رفتم ولی شنیدم تازگی آن درخت کهن دو مرتبه بارورشده و افرادی در مرکز روی شعار «آب شور، شیرین» کار میکنند.
از اینکه برای این مصاحبه وقت گذاشتید از شما بسیار تشکر میکنم، امیدوارم همچنان ارتباطتان را با انستیتو آب و انرژی حفظ نموده و همکاران از تجربیات ارزشمند شما بهرهمند شوند.